سنجش رهایی بخش (2)

برخوردهای چندگانه در دادسرای کانون ما دادفران

علی صابری

  1. میرشمس الدین ادیب سلطانی در برگردان پارسی آموزه و کتاب ” کانت ”  که کسانی مانند عزت الله فولادوند و دیگران، نقد عقل محض یا عقل نظری و … نامیده بودندش آن را “سنجش خرد ناب” نام نهاده. شگفتا که کسی چنین پارسی گرا نام و نام خانوادگی سراسر عربی دارد مانند مهدی اخوان ثالث که گفته بود؛ او را سوشیانت برادران سوم بنامند. اکنون ادیب  سلطانی چه نامی بر خود خواهد نهاد نمی دانم. خشایار دیهیمی نیز آموزه ی ” کانت ” را، نقد قوه ی حکم می نامد. این همه دگرسانی در برگردان آموزه های فلسفی نشان از کوشش پارسی نویسان است. در فلسفه و جامعه شناسی و … داریم اما در حقوق نداریم یا کمتر داریم. دیدگاه شما خوانندگان را به آنچه در رونمایی از کتاب دکتر میرشکاری در شرکت سهامی انتشار گفتم برمی گردانم. آن را بازگو نمی کنم. خواندن گفته های کامران فانی، کتاب شناس در گفت وگو با رامین جهان بیگی را نیز سفارش می کنم. از کم واژه سازی خواه هنگام نگارش، خواه برگردان به پارسی در حقوق رنج می بریم. ریشه شناسی از توان من بیرون است اما به آینده امیدوارم.
  2. درباره ی روندها و فرآیندهای رسیدگی در دادسرای کانون ما، کمتر نوشته ای دیدیم. از پیشگامانی چون نصرالله قهرمانی که بگذریم کسانی چون عبدالله سمامی، رضا نوروزی، علی نقی زاده کوچصفهانی و البته مرتضی شیخ الاسلام در این راه گام نهادند. داوری با شما خوانندگان. بویژه که در آستانه انتخابات هستیم و نمی خواهم وارد این پهنه و شعر و شعارها شوم.
  3. آنچه در ( پی نوشتی بر قائم مقامی در حقوق ایران 1 و 2 ) آوردم اندوخته ای واقعی است از چندگانگی رفتار در دادسرای کانون. سلامت نفس جناب میرسراجی، بر همگان آشکار است. شکایت دادخواهم امیرحسین فقیهی کاشانی در برابر دادفر برابرایستای دعوی به سادگی نادیده انگاشته می شود اما دادخواهی دکتر داریوش آقاخانی در برابر من و حسین مشایخی تا پایان پیش می رود. سپس دادستان دوره 26 هیئت مدیره که در دوره ی او کیفرخواست من صادر شد در نامه ای به هیئت مدیره دوره ی 27 واژه هایی به کار می برد که نزدیک به واژه های به کار رفته ی من است. من برای گفتن ترفند نابخردانه محکوم شدم و به هیئت مدیره گفته شد از این نابخردی …. . خودتان داوری کنید .
  4. این محکومیت به ظاهر ساده می توانست مسیر زندگی مرا دگرگون کند. اگر تخفیف نمی دادند و به درجه چهار محکوم می شدم نمی شد نامزد دوره ی 27 شوم و البته نامزد هیچ دوره ی دیگر هیئت مدیره. این پاک نشدن محکومیت انتظامی هم شگفت انگیز است و ایراد اساسی قوانین حاکم بر دادفران. شگفتا که یکی از نامزدان همیشه در صحنه با وجود داشتن محکومیت درجه ی  چهار همیشه می آید و ثبت نام می کند و چون دادفر سیاسی است پنداشته می شود رد صلاحیتش از آن جهت است (آقای ن.الف). با آرش صادقیان عضو هیئت نظارت دوره ی 30 انتخابات، در این باره گپ زدیم و به این برآیند رسیدیم که کوزه گریم و از کوزه شکسته آب می نوشیم. قانون دادفری چه اندازه ایراددار است! و اگر نامزد دوره ی 27 نمی شدم نامزد شورای شهر هم شاید نمی شدم. اصلاً شاید محل زندگی خود را تغییر می دادم و چنان که اکنون پس از 6 سال چنین کرده ام و ماندگاهم را عوض کرده ام، به لواسان می رفتم و دست کم سلامت جسمی ام بیشتر حفظ می شد. فشرده آنکه بهتر یا بدتر را نمی دانم اما این محکومیت می توانست چیز دیگری بر سرنوشتم بنویسد.
  5. دادخواهم را از آن جهت امیرحسین فقیهی نامیدم و برابرایستای او را دکتر داریوش آقاخانی (با وجود اینکه هر دو پزشک هستند و دادخواهم فوق تخصص) که در نشست دادگاه انتظامی آقای دکتر، یکی از نکات تخلف انتظامی مرا این دانست که دادخواهم را دکتر گفته ام و ایشان را نه ! او چیزهای دیگری هم گفت. برای نمونه آنکه اگر نه به تحریک، دست کم به تشویق دادفرش از من شکایت کرده در حالی که اگر ادعای دادفرم درست باشد که در کانون به درستی رسیدگی نشد چه سرنوشتی در انتظار آن دادفر است؟!
  6. دکتر داریوش آقاخانی به من گفت که از من خوشش می آید، چون در درازنای دادرسی همواره راه راست را رفته ام. امیدوارم این گفته مفهوم مخالف نداشته باشد بویژه که دادیار رسیدگی کننده پس از نگارش پاسخ ما گفتند که موضوع خاصی نیست، اما سپس برایمان قرار مجرمیت صادر شد که کمی شگفت انگیز بود. خواستم خاطرات آن را نیز بیاورم گفتم بگذاریم بیشتر سربسته بماند و البته خیلی چیزها و ناگفته های دیگر را وانهیم برای آینده.

دیدگاه شما